دکتر نوشت

ساخت وبلاگ

اوایلی که نامزد کردم،خیلیاتون پرسیدید چرا یهویی رابطت با دوست صمیمیت قطع شد؟ چی شد که یهویی دست کشیدی از دوست داشتنت؟ بعد از دوسال و نیم میخوام بنویسم از اون روزا شاید خیلی جاهاشو فراموش کردم،ولی مینویسم که یکبار برای همیشه اینجا ثبت بشه و هروقت خواستم احمق بشم و برگردم به رابطه با دوست صمیمی یادم بیاد چه روزایی رو گذروندم ادامه مطلب رمزداره هرکسی رمزخواست بگه تا بدم دکتر نوشت...
ما را در سایت دکتر نوشت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : my-memories-t بازدید : 52 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1402 ساعت: 12:56

یعنی آدم پست رمزدار میذاره تازه میفهمه چه افرادی این مدت زیرآبی میخوندنشقربون تک تکتون

ببخشید من کامنتای پست قبلیتونو بنا به دلایلی تایید نمیکنم میام تو وبلاگتون جوابتونو میدم

دکتر نوشت...
ما را در سایت دکتر نوشت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : my-memories-t بازدید : 53 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1402 ساعت: 12:56

این چند وقت که زندگیمون رنگ ارامش گرفتهخیلی با ارامش بیشتری میتونیم باهم صحبت کنیمو وقتایی که باهم وقت میگذرونیم واقعا خوش میگذرهمن علاقه شدیدی به درست کردن مواد غذایی فریزری دارم و اطرافیانم همیشه بهم سفارش میدناقای میم همیشه جور سفارشات منو میکشهمثلا این سری ۸ کیلو مایه فلافل باید درست میکردمتمامشو برام چرخ کرد دو دور،اکثر ظرفاشم برام شست و خریدای بیرونمم انجام داداز این همراهی کردن و پایه بودنش واقعا خوشم میادفکر میکنم بعد از یکسال زیر سقف رفتن و دوسال و نیم از شروع آشناییزندگیمون رنگ و بوی دیگه ای گرفتهپریشب اقای میم خوابش برده بود و من همچنان در تلاش بودم برای خوابیدنوقتی از این پهلو به اون پهلو شد میون خواب و بیداریش منوبغلم کرد و بوسید و در گوشم گفت خیلی عاشقتم خیلی بیشتر از چیزی که فکرشو بکنییک لحظه حس کردم بیشتر از هرباری با ابراز علاقه ش قلبم لرزیدپی نوشت:حتی دلم نمیخواد یک ساعتم برگردیم به عقب دکتر نوشت...
ما را در سایت دکتر نوشت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : my-memories-t بازدید : 45 تاريخ : شنبه 21 مرداد 1402 ساعت: 17:15

به یه حدی رسیدم که از خودم بدم اومده از فردا اگر رژیمو شروع نکنم خرم خر دکتر نوشت...
ما را در سایت دکتر نوشت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : my-memories-t بازدید : 44 تاريخ : شنبه 21 مرداد 1402 ساعت: 17:15

دوماه تایم پریودم لکه بینی داشتم

رفتم دکتر بهم امپول داد گفت بزنی لکه بینیت قطع میشه ده روز دیگه پریود میشی

لکه بینیم قطع شد ولی ۶ روز بعد پریود شدم

عوارض آمپول به کنار

الان دارم از درد پریود نابود میشم و وقتی نفس میکشم رحمم درد میگیره

دلم میخواد رحممو در بیارم بندازم جلوی گربه!

دکتر نوشت...
ما را در سایت دکتر نوشت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : my-memories-t بازدید : 43 تاريخ : شنبه 21 مرداد 1402 ساعت: 17:15

دیشب داشتم لباسشو اتو میکردم

وقتی کنار کتش آویزونش کردم

به کت و اتیکتش دست کشیدم

ما برای این راهی که اومدیم راه سختی رو تحمل کردیم

از این به بعدش خوب باشه خدا..من فقط ارامش میخوام همین

+کامنت های پست قبل رو سر فرصت جواب میدم

دکتر نوشت...
ما را در سایت دکتر نوشت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : my-memories-t بازدید : 40 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 16:02

دیروز دومین سالگرد عقدمون بودچقدر زود گذشتبا اقای میم رفتیم بستنی خوردیم و برام کادو خریدهورمونام بهم ریخته و لکه بینی دارماعصابم افتضاح خورده و دلم میخواد با همه دعوا کنمخیلی اقای میم در برابر عصبی بودنم صبوری کرد وگرنه قطعا بد دعوامون میشدامروزم که از در اومد تو سعی کرد با لطافت باهام برخورد کنه گفت میدونم شرایطتومگه زندگی همین چیزای کوچیک نیس؟ دکتر نوشت...
ما را در سایت دکتر نوشت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : my-memories-t بازدید : 41 تاريخ : شنبه 14 مرداد 1402 ساعت: 13:18

کلا با تمیزی خونه یکم حالت بیگانگی دارمچون این یکسال اقای میم میخواست درس بخونه میومد کف زمین وسایلاشو پخش میکرد درس میخوندفردا کابینتاروهم برسم وایتکس بزنم عالی میشهاما باید دکتر برم چون تو پام غده درومدهامسال خیلی به پاهام فشار اومدالان به حد لنگ زدن رسیدم و بدون دمپایی و کفش نمیتونم راه برمامیدوارم تا قبل از شروع سال تحصیلی جدید پاهام خوب بشه و با دارو مشکلش حل بشه دکتر نوشت...
ما را در سایت دکتر نوشت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : my-memories-t بازدید : 46 تاريخ : شنبه 14 مرداد 1402 ساعت: 13:18

ما اکثر روزا باهم دیگه خوبیم یا اگر بحثی باشه انقدر کوتاهه که زود حل میشهاما روزایی که من تعطیلم و اقای میم باید بره سرکار هرروز یک بحثی هست که صبحا باید شروع بشه و تا اخرشب اعصاب من بهم ریخته باشه!اونم اینکه هرروز صبح مادرشوهرم زنگ میزنه اقای میم رو بیدار کنه از خوابنه یکبار بلکه دو سه بار زنگ میزنه!اوایل به خونه زنگ میزد منم چندبار بیدارشدم با صدای خواب آلود تلفنو جواب دادم گفتم سرکار نیستم و امروز خونمکه بنده خدا خجالت کشید و دیگه زنگ نزد خونهاز اون روز به گوشی اقای میم زنگ میزنهفرقی نداره ساعت ۵ صبح باشه یا نهدر هرصورت تا وقتی اقای میم نگه من دارم میرم بیرون اوضاع همینهاین موضوع رو من از چشم مادرشوهرم نمیبینم چون میدونم از روی محبت این کارو میکنهاز چشم اقای میم میبینم که همچنان به خانوادش وابسته ست و نمیتونه مستقل عمل کنه!این موضوع برای منی که همیشه مستقل بودم و تا مشکلی حاد نشده باشه به خانوادم خبر ندادم خیلی معضل بزرگیهو شما اینو فقط تو بیدارشدن صبح نبینید!مثلا قراره یه تصمیمی برای زندگیمون بگیریمباهم مشورت میکنیم و به نتیجه میرسیممیبینم زنگ زده به خانوادش مشورت بگیره تا تایید اوناروهم بگیره!و چیزی که بیشتر از همههه رو مخمه اینکه بارها درمورد اینکه چرا دوس ندارم فعلا بچه دار بشیم صحبت کردیم و به نتیجه رسیدیمهرسری مامانش اینا گفتن دیگه وقتشه که بچتونو بغل بگیرید اومد خونه و شروع کرد که بیا فلان کارو کردیم بعدش بچه دار بشیمازدواج کردن با تک پسر این سختیارو داره و من ازش میترسیدم و سرم اومدهیچکدوم از خواهرشوهرام اینجوری نیست وضعیت زندگیشونامروز از صبح که بیدارشدیم سر این موضوع دعوا کردیم تا غروب اخرش جفتمون کوتاه اومدیم و گفت باشه به مامانم میگم زنگ نزنهخواهشا اگر راهکاری دکتر نوشت...
ما را در سایت دکتر نوشت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : my-memories-t بازدید : 44 تاريخ : شنبه 14 مرداد 1402 ساعت: 13:18